-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 دیماه سال 1387 17:27
« به نام خدا » حمایت وبلاگ نویسان ایرانی از مردم مظلوم فلسطین به خصوص مردم غزه محرم امسال مسلمانان با اشک و ماتم و خون مردم غزه عجین شده است. یزیدیان زمان با حمله به زنان و کودکان بی دفاع غزه یک بار دیگر کربلا را به یاد همه ما آوردند. مردم غزه در زیر آتش بمب های اسرائیلیان جان می دهند. پس کجایند کسانی که دم از آزادی و...
-
شب یلدا
یکشنبه 1 دیماه سال 1387 03:56
اگه بگم امروز توی یه اتوبوس شلوغ توی شلوغ ترین جای شهر زدم زیر گریه و اشکام آویزون شدن... باور می کنید؟ اینم شب یلدا... دلم تنگ است و بی یادت در این شبها نمی مانم... شب یلدام پر از تنهایی و دلتنگیه. خدایا یه روزی می رسه که من دیگه تنها نباشم؟؟؟
-
بدبختی
شنبه 23 آذرماه سال 1387 22:33
فکر میکردم قراره امروز روز خوبی داشته باشم اما خداییش واقعاً روز مزخرفی بود. گندش بزنن که همه چی امروز رفت رو اعصابمون. بعد از اینهمه مدت ، یه چند روزی یه دل خوش داشتیم که زدن داغونش کردن... انگار خوشی به ما نیومده... باید همیشه مکافات بکشیم. آنچنان شوکی بهم وارد شده که تا چند روز حال نمیام. یه کار بدی کردم الان......
-
دلخوشی
پنجشنبه 7 آذرماه سال 1387 01:17
داره یه اتفاقاته جالبی می افته، اما یاد گرفتم دلمو الکی خوش نکنم که اگه خراب شد از غصه دق مرگ نشم. دعا کنید بشه. اگه بشه... چی میشه...
-
عشق
سهشنبه 5 آذرماه سال 1387 00:50
هر زمان که عشق اشارتی به شما کرد در پی او بشتابید، هر چند راه او سخت و ناهموار باشد. و هر زمان بالهای عشق شما را در بر گرفت خود را به او سپارید،هر چند که تیغهای پنهان در بال و پرش ممکن است شما را مجروح کند. و هر زمان که عشق با شما سخن گوید او را باور کنید، هر چند دعوت او رؤیاهای شما را چون باد مغرب در هم کوبد و باغ...
-
نمیدونم چمه؟
شنبه 2 آذرماه سال 1387 13:26
نمیدونم چمه؟ دارم میپکم. خدایا به دادم برس دارم خل میشم. دیشبم با قرص خوابیدم. ولی بازم خواب دیدم. به نظر شما چه مرگمه؟
-
اسیر من!!!
شنبه 2 آذرماه سال 1387 00:06
امروز از صبح که بیدار شدم همش به تلسکوپ قشنگم نگاه می کنم. دلم واسش می سوزه. گوشه ی اتاقم وایساده و هیچی نمیگه، فقط طفلکی خاک می خوره. امروز از خودم خجالت کشیدم که یه موجوده زنده رو نزدیک 1 سال و نیم که اسیر خودم کردم. اگه من محکومم اون چرا باید رنج بکشه؟ فکر کنم اونم مثل من فهمیده دیگه از آزادی خبری نیست. حالا حتماً...
-
عشق بازی
جمعه 1 آذرماه سال 1387 00:31
امشب با دستام طرحی زدم از عشقی که دقیقاً 1سال و 3 ماهه که زیباییشو با چشمام لمس نکردم. عشق اولم، عشق مقدسی که هیچ وقت از وجودم حتی واسه یه لحظه هم دور نشده و نمیشه. هر سه توی سکوت طرح می زدیم و به یک چیز فکر می کردیم. گاهی فقط یکیمون اسم عشقشو به صدای بلند می گفت و شروع می کرد به نقش زدن. وقتی که چشمم به وگا افتاد از...
-
این خود دریاست
دوشنبه 27 آبانماه سال 1387 23:43
تو که هستی که دلم غرق نگاه تو شده آشنا و سر به زیر و سر به راه تو شده تو که هستی که غمم دادی غمی همرنگ نور من عبور زرد پائیزم، تو از جنس حضور هر که هستی رنگ را احساس را عطر و بوی بی نظیر یاس را عشق را... امید را... حس می کنی گرمیه خورشید را... حس می کنی گاهگاهی خیس یادت می شوم واژه ای از نغمه هایت می شوم این دگر رؤیا،...
-
خدایا شکرت!!!
شنبه 25 آبانماه سال 1387 00:59
زان یار دلنوازم شکری ست با شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت خدایا کرمتو شکر!!! تو که میدونی ما بازنده خدایی هستیم دیگه واسه چی امتحان میکنی؟ دیدی که بازم باختم. خداییش فقط معرفت خودت، هر غلطی کردم بازم ... دوست دارم خدا. به امید خودت نه به امید خلق روزگار. خودمو میسپرم به خودتَ یه بار از زندان آزادم کردی باز...
-
مردن
چهارشنبه 24 مهرماه سال 1387 15:37
اگه یه آدم دلش بخواد بمیره باید چه کار کنه هان؟ من الان دقیقاْ دلم می خواد بمیرم. خدایا! من می خوام بمیرم!!!
-
بی خوابی
جمعه 19 مهرماه سال 1387 04:21
تا حالا بی خوابی زده به سرتون؟ دیدین چه قدر وحشتناکه همه خوابن و شما... حالا ببینید من چه حالی دارم که هر شب همینم... تا صبح... بیدار مثل یه جغد!!!
-
سوم شخص غائب
شنبه 13 مهرماه سال 1387 01:03
این نوشته مال سوم شخص غائبه ببین بذار بهت بگم نمی دونم کی هستی ولی می دونم بچه اون انجمن مسخره ای، ای کم و بیش میشناسیم اما بدون اونی که شماها می شناختین مرده. من یکسال پیش مردم که البته تبدیل به یه زامبی شدم!!! (حالا این موضوع بماند واسه بعد) من عوض شدم، بزرگ شدم. دیگه نه به اون انجمن نه به اون آدما(اگه بهشون بشه گفت...
-
آخه برم به کی بگم؟
جمعه 12 مهرماه سال 1387 02:24
بازم من تنها یار و همراهمو نمی تونم ببینم. لعنت به این زندگی!!! آخه برم به کی بگم اگه من ستاره ها رو مخصوصاً ستاره ی نازم تیشتریا رو نبینم و باهاشون حرف نزنم از غصه میمیرم!!! آخه من دوست و همزبونی جز آسمون ندارم!!! خدایا! همه رفتن و تنهام گذاشتن، تو رو به خودت قسم میدم که این یکیو دیگه ازم نگیر.
-
آواز عاشقانه
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1387 02:31
آواز عاشقانه ما در گلو شکست حق با سکوت بود،صدا در گلو شکست دیگر دلم هوای سرودن نمی کند تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست سربسته ماند بغض گره خورده در دلم آن گریه های عقده گشا در گلو شکست ای داد، کس به داغ دل باغ دل نداد ای وای، های های عزا در گلو شکست آن روزهای خوب که دیدیم، خواب بود خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست...
-
دوستی
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1387 02:08
دوستی مثل زنجیره، دو سر داره که هر طرفشو یه نفر میگیره. دوستی یه رابطه دو طرفه اس که دو نفر به وجودش میارن و هر وقت که نخوانش می برنش!!! اما دوستیای من خیلی جالبن؛ می دونین چرا؟ میگم بهتون. دو طرفه به وجود میان و یکطرفه بریده میشن!!! جالبه نه؟؟؟ یکسال پیش وقتی یهو همه چیزمو با هم از دست دادم، وقتی بدون هیچ آرزو و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 شهریورماه سال 1387 03:27
دلم می خواهدکسی دستانم را بگیرد ، شاید دستهای خسته و سردم دوباره جان گیرد و به گرمی دستان ناجی اش گرم شود. اما... دستان کوچکم را به کدامین دستها بسپارم که آنها را آلوده و زخمی نکند؟؟؟ دلم را به کدامین عشق بسپارم که دربدر یک لبخند مهربان نشود؟؟؟ نمی دانم ...
-
برای یک دوست
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1387 02:54
به من گفتی که دل دریا کن ای دوست همه دریا از آن ما کن ای دوست دلم دریا شد و دادم به دستت مکش دریا به خون، پروا کن ای دوست کنار چشمه ای بودیم در خواب تو با جامی ربودی ماه از آب چو نوشیدیم از آن جام گوارا تو نیلوفر شدی، من اشک مهتاب تن بیشه پر از مهتاب امشب پلنگ بیشه ها در خواب امشب به هر شاخی دلی سامان گرفته دل من در...
-
خبر خوب
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 01:25
امشب بعد این همه مدت یه خبر خوب بهم رسیده .. باورم نمیشه !!! خدایا یعنی بیدارم؟؟؟
-
دل ما
سهشنبه 5 شهریورماه سال 1387 02:16
دل ما حرف حساب حالیش نبود جمع و ضرب، حساب کتاب حالیش نبود حرفای خودش رو رک و راس می زد حرف زدن پشت نقاب حالیش نبود من می ترسوندمش از آخر کار.. اما ترس و اضطراب حالیش نبود حالا هی بهش میگم:« دیدی نموند دیدی اون شعرای ناب حالیش نبود» اما دل تو سینه مرده، ساکته! اون از اولم جواب حالیش نبود « یغما گلروئی »
-
تولد
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1387 01:07
بازم امروز رسید ، روزی که هیچ وقت از بودنش شاد نبودم ، شاید خندیدم اما هیچ وقت دوسش نداشتم. حس وحشتناکی بود من نمی خواستم برم 3 روز هم رفتنم رو عقب انداختم اما آخرش مجبورم کردن تسلیم خواستشون بشم. آره به زور فرستادنم! گولم زدن، بهم گفتن اونجا قشنگه دیدنیه، اونجا همه منتظر تو نشستن تا تو بری، یه نفر اون طرف از نرفتن تو...
-
لعنت به همه چی
شنبه 2 شهریورماه سال 1387 00:50
لعنت به من، به این دنیا، به این زندگی، به تنهایی، به ترس، ناامیدی، جدایی، دلتنگی، رفاقت، عشق، عادت، وابستگی، خلاصه میشه گفت لعنت به همه چی لعنت به فریادی که توی گلوم گیر کرده، لعنت به بغضی که داره خفه ام میکنه، لعنت به اشکهایی که توی چشمام خشک شدن، لعنت به اون قرصایی که یه خواب بی کابوس و بی دغدغه رو که تنها پناهگاهم...
-
سیب
پنجشنبه 31 مردادماه سال 1387 00:46
نگاه مرد مسافر به روی میز افتاد : چه سیب های قشنگی ! حیات نشئه ی تنهایی است و میزبان پرسید : قشنگ یعنی چه؟ ـ قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال و عشق ، تنها عشق تو را به گرمی یک سیب می کند مأنوس. و عشق ، تنها عشق مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد ، مرا رساند به امکان یک پرنده شدن. ـ و نوشداروی اندوه؟ ـ صدای خالص اکسیر می د هد...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 مردادماه سال 1387 03:59
کسی به فکر گلها نیست کسی به فکر ماهی ها نیست کسی نمی خواهد باور کند که باغچه دارد میمیرد که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است که ذهن باغچه دارد آرام آرام از خاطرات سبز تهی می شود و حس باغچه انگار چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده ست پدر به مادر می گوید: وقتی که من بمیرم دیگر چه فرقی می کند که باغچه باشد یا باغچه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1387 02:48
تقدیم به tishteria abtoljoza helix dragon hamidzich ET satern jupiter افکاری در سر می پرورانم برای یک پرواز، یک پرواز دسته جمعی. همگی با هم مثل گذشته به عمق فضا پرواز کنیم. دیگر نمی خواهم عزیزانم،دوستانم که همه زندگی من بودند درد بکشند و رنج این دنیای کثیف و سیاه را متحمل شوند.دلم می خواهد آنان را از زندان سیاه...