despair of stars

ناامیدی، تنهایی، سکوت

despair of stars

ناامیدی، تنهایی، سکوت

عشق

هر زمان که عشق اشارتی به شما کرد در پی او بشتابید، هر چند راه او سخت و ناهموار باشد.

و هر زمان بالهای عشق شما را در بر گرفت خود را به او سپارید،هر چند که تیغهای پنهان در بال و پرش ممکن است شما را مجروح کند.

و هر زمان که عشق با شما سخن گوید او را باور کنید، هر چند دعوت او رؤیاهای شما را چون باد مغرب در هم کوبد و باغ شما را خزان کند.

زیرا عشق چنانکه شما را تاج بر سر می نهد به صلیب نیز می کشد.

و چنانکه شما را می رویاند شاخ و برگ شما را هرس می کند.

و چنانکه تا بلندای درخت وجودتان بالا می رود و ظریف ترین شاخه های شما را که در آفتاب می رقصند نوازش می کند، همچنین تا عمیق ترین ریشه های شما پایین می رود و آنها را که به زمین چسبیده اند تکان می دهد.

عشق شما را چون خوشه های گندم دسته می کند.

آنگاه شما را به خرمن کوب از پرده ی خوشه بیرون می آورد.

و سپس به غربال باد دانه را از کاه می رهاند، و به گردش آسیاب می سپارد تا آرد سپید از آن بیرون آید.

سپس شما را خمیر می کند تا نرم و انعطاف پذیر شوید، و بعد از آن شما را بر آتش مقدس می نهد تا برای ضیافت مقدس خداوند نان مقدس شوید.

عشق با شما چنین رفتارها می کند تا به اسرار قلب خود معرفت یابید و بدین معرفت با قلب زندگی پیوند کنید و جزئی از آن شوید.

اما اگر از ترس بلا و آزمون تنها طالب آرامش و لذتهای عشق باشید، خوشتر آنکه عریانی خویش بپوشانید و از دم تیغ خرمن کوب عشق بگریزید، به دنیایی که از گردش فصلها در آن نشانی نیست؛

جایی که شما می خندید اما تمامی خنده ی خود را بر لب نمی آورید.

و می گریید اما تمامی اشک خود را فرو نمی ریزید.

عشق هدیه ای نمی دهد مگر از گوهر ذات خویش.

و هدیه ای نمی پذیرد مگر از گوهر ذات خویش.

عشق نه مالک است و نه مملوک، زیرا عشق برای عشق کافیست.

وقتی که عاشق می شوید مگویید« خداوند در قلب من است»، بلکه بگویید « من در قلب خداوند جای دارم».

و گمان مکنید که زمام عشق در دست شماست، بلکه این عشق است که اگر شما راشایسته ببیند حرکت شما را هدایت می کند.

عشق را هیچ آرزو نیست مگر آنکه به ذات خویش در رسد.

اما اگر شما عاشقید و آرزویی می جویید،

آرزو کنید که ذوب شوید و همچون جویباری باشید که با شتاب می رود و برای شب آواز می خواند.

آرزو کنید که رنج بیش از حد مهربان بودن را تجربه کنید.

آرزو کنید که زخم خورده فهم خود از عشق باشید و خون شما به رغبت و شادی بر خاک ریزد.

آرزو کنید که سپیده دم برخیزید و بالهای قلبتان را بگشایید و سپاس گویید که یک روز دیگر از حیات عشق به شما عطا شده است.

آرزو کنید که هنگام ظهر بیارامید و به وجد و هیجان عشق بیاندیشید،

آرزو کنید که شب هنگام با دلی حق شناس و پر سپاس به خانه باز آیید و به خواب روید، با دعایی در دل برای معشوق و آوازی بر لب در ستایش او.

                                                   « جبران خلیل جبران »

نظرات 3 + ارسال نظر
جوادین ع سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:28 ق.ظ http://Javadain.blogfa.com

خوش بحالت تلسکوپ داری ؟ زهی غبطه !

دارم چه فایده؟
داشتنو نداشتنش یکیه عزیز

علی سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:51 ق.ظ http://avay-yas.com

من الان گشنمه و ساعت ۱.۳۰ شبه و خوابم هم میاد با وجود این هم سر زدو و هم نظر دادم از من یاد بگیرین شب همگی خوش

مرسی از اینکه سر زدی و نظر دادی.

سمیرا سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 05:35 ب.ظ http://samiralife.blogsky.com

چرا انقدر غمگین مینویسی !!!!!راستی مرسی که بهم سرزدی !!!!من ادرس جدید رو برات گذاشتم خواستی بیا !!

غمگین مینویسم چون غمگینم گلم.
حتماْ بهت سر میزنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد